در اهمیت مصر و انتخابات آن

انتخابات ریاست‌جمهوری مصر نگاه رسانه‌ها و تحلیلگران جهان را در هفته‌های گذشته به خود جلب نمود. آیا واقعاً سرنوشت سیاسی یک ملت برای دیگر ملت‌ها بخصوص ما مسلمانان تا این حد اهمیت دارد؟ آیا همین حساسیت نسبت به تحولات تونس و لیبی و یمن وغیره نشان داده شد؟


لابد اهمیت دارد که بسیاری از دولتها، نهادها، رسانه‌ها و شخصیت‌ها در پی تحلیل و بررسی پیش و پس از این انتخابات بوده‌اند.
استاد فهمی هویدی بارزترین تحلیلگر سیاسی جهان‌ عرب (دارای شخصیتی مستقل و لیبرال-اسلامگرا) که برگزاری انتخابات مجلس شورا را عجولانه و دارای اثرات منفی نسبت به روحیه انقلابی مردم دانسته و معتقد بود این انتخابات آن جوانان انقلابی را خانه‌نشین کرده و بازماندگان رژیم مبارک مجدداً زمام امور را در دست خواهند گرفت، زیرا که به اعتقاد وی نهادهای تازه تاسیس مانند مجلس یا احزاب نوپا مانند «حریت و عدالت» و حزب سلفی «النور» و غیره توان مقابله با قدرت نظامی و اقتصادی ارتش نخواهند داشت و مردم هم هنوز مجال فکر کردن فارغ از احساسات و شور و شغف حاصل از پیروزی برای منطقی و معقولانه رای‌دادن نیافته‌اند، این‌بار با تمام قوه نوشتاری و تجربه دیرینه‌اش به میدان آمد و دعوت به حفظ انقلاب نمود که مبادا مصر به دست کاندیدای مورد حمایت اعوان مبارک یعنی ژنرال شفیق بیفتد. از دست رفتن انقلاب مصر همان و یأس و نا امیدی بقیه ملت‌های اسلامی همان!


اسرائیل رسماً نسبت به اول شدن کاندیدای گمنامی مانند دکتر محمد مرسی پس از رد صلاحیت خیرت الشاطر به عنوان کاندیدای اصلی اخوان المسلمین و اوج گرفتن محبوبیت ابوالفتوح و عمر موسی اعتراف به غافلگیری کرد.


شیخ با نشاط و خوش‌مشرب و محبوب جوانان بیداری اسلامی (از سلفی گرفته تا اخوانی و غیره) در خلیج دکتر سلمان العوده که اتفاقاً از توان رسانه‌ای فوق‌العاده‌ای هم برخوردار است، با همان روحیه خوشبینانه و امیدافزای همیشگی خود در مصاحبه با سایت اتحادیه‌ی جهانی علمای مسلمین، مصریان را آفرین گفته و بیان داشت امروز همه مسلمانان و اعراب در طوابیر (صفوف رای‌دادن) انتخابات مصر ایستاده‌اند و این انتخابات را طلیعه انتخابات در مابقی کشورهای عربی دانست. وی خطاب به خلیجی‌ها فرمود: «تعلموا من طوابير الإنتخابات في مصر .. وانتظروا دوركم».

بر پست صفحه اتحاد جهانی علمای ‌مسلمین در فیسبوک کامنتی گذاشته و به‌شوخی گفتم یا شیخ نترسان‌شان....
اندک ساعاتی بعد نقد مملو از ترغیب و ترهیب استاد محمد احمد الراشد را خواندم که حکام خلیج بخصوص اماراتی‌ها را خطاب قرار داده و با تحلیلی دقیق، داعیانه و داهیانه به آنان پیام داده که سیاست دعوت‌ اسلامی در کشورهای مختلف در مواجهه با دولت‌های مختلف متفاوت است و قرار ما در دول خلیج آن نیست که در مصر و لیبی و یمن و مصر رخ داد، هرچند از روی خوف و جهت پیشگیری آن حکم غیرمنصفانه علیه چندین تن از شخصیت‌های بزرگ اصلاحی و علمی خود مانند شیخ سلطان بن کاید، دکتر علی الحمادی و شیخ عبدالرزاق و دیگران صادر و جاری نمودید.

 

مصادره انقلاب یا شکست انقلاب
بحث داغ دیگری که نه فقط در ماه‌های اخیر بلکه در یک سال گذشته از وقوع انقلاب مصر در محافل داخلی و خارجی مطرح بوده، "مصادره انقلاب" از طرفی و "شکست انقلاب" (بازگشت طاغوت) از طرف دیگر است.
گفتمان اول عموماً توسط فعالان حقوق بشر، سکولار- لیبرال‌های مستقل و رسانه‌های خبری غربی مطرح شده و خطاب‌شان متوجه جماعت‌های ریشه‌داری مانند اخوان و سلفی‌ها و نهادهای قوی و بنیه‌دار مذهبی مانند شیوخ الازهر است. به‌زعم مدعیان این گفتمان، انقلاب، حاصل فداکاری و رشادت جوانان آزادیخواه طرفدار جامعه ‌مدنی، حقوق بشر و کرامت انسانی و فعالان شبکه‌های اجتماعی حقیقی مانندNGOها و شبکه‌های مجازی مانند فیسبوک و توییتر و غیره است، نه احزاب سنتی یا مدرن و یا حتّی روشنفکران معروف و باسابقه. این گروه ادعا می‌کنند گروه‌های سازمان‌یافته وارث نامشروع انقلاب و جنبش مردم شده‌اند یا خواهند شد!


چنین ادعا و تحلیلی در ایران هم صورت گرفته است. بعضی اشخاص مانند عباس عبدی یا فعالان جنبش دانشجویی و دفتر تحکیم وحدت معتقدند که احزاب اسم ‌و رسم‍دار اصلاح‌طلب و و رهبران و شخصیت‌های معروف آن‌ها در پیروزی دوم‌ خرداد و موفقیت‌های بعدی در جلب رأی ملت ایران نقشی نداشته‌ و آن‌ها فقط نان دموکراسی را خورده‌اند و چوب آن و عرق جبین از آن کسانی دیگر بوده است که لابد منظور، خودشان است که در دوران اصلاحات خواهان مداخله و به بازی‌گرفتن‌شان در تعیین استراتژی و خط‌ومشی اصلاحات بودند که پس از چندی هم متأسفانه عبور و به سرعت سبقت گرفتند و هلمّ جرّا.


آقای عبدی دقیقاً همین ادعا در مورد اخوان در مصر مطرح نموده و نتیجه‌گیری نموده که عاقبت جوانان میدان التحریر، بازگشت به خانه با دستان خالی است، در حالی که هر کسی اندک اندوخته‌ای در مبحث تاریخ و جامعه‌شناسی داشته باشد، می‌داند که جنبش‌ها در خلأ و بدون آگاهی ایجاد نمی‌شوند، هرچند شاید در مواردی بی‌رأس و ناگهانی رخ دهد. نه جنبش اصلاحات بی‌پدر، نه انتفاضه جوانان فلسطینی بی حماس، مقدور و نه بهار عربی مصر، بدون صبر و مقاومت و تربیت اخوانی‌ها و دیگر گروه‌ها ممکن بود. در نیم‌قرن اخیر چه کسی اتحادیه‌های دانشجویی را در سراسر جهان اسلام تأسیس و رهبری کرده است؟ کدام نهاد و اتحادیه و سندیکای مدنی و حرفه‌ای می‌توان یافت که ردی و اثری از اخوان در آن یافت می‌نشود؟ همین اتحادیه دانشجوایان مسلمان در دانشگاههای آمریکای شمالی در اوائل دهه 60 میلادی توسط فعالان دعوت اسلامی به محوریت اخوانی‌ها تأسیس و گسترش یافت که کسانی مانند شهید چمران و شریعتی و غیره با آنان همراهی نمودند، وگرنه جنبش‌های دانشجویی که قبل از آن در قرق مارکسیست‌ها و توده‌ای‌ها بود.

امثال عبدی خود دست‌پرورده نیاکان دانشگاهی‌شان بودند و دفتر تحکیمی‌ها دنباله‌رو راه این‌ها و شریعتی و سروش و جوانان دوم‌خرداد به بعد هم مدیون احزاب و نهادهای اصلاح‌طلب هستند. 80 درصد شخصیت‌های اخوان، دانشگاهی و دارای تحصیلات و مدرک اقتصادی، مهندسی، کشاورزی و پزشکی هستند تا علوم حوزوی و شرعی. دکتر عبدالمنعم ابوالفتوح از دهه‌ی هفتاد رهبری و پیشگامی جنبش و اتحادیه‌های دانشجویی را داشته تا این زمان که رییس اتحادیه کل پزشکان عرب است. او خود روزانه در میدان تحریر در ایام داغ انقلاب حاضر می‌شد. مثال، بسیار و مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد گر سر این رشته را بگشاییم. بس بی‌انصافی است که نقش اخوان و سلفی‌ها و اساتید الازهر شریف را در تربیت جوانان مصر و احیای روح آزادگی و جهاد نادیده بگیریم و همه را به حساب خودجوشی و اتفاق بگذاریم. دموکراسی نتیجه توازن قوا و نیازمند سازمان‌ها و نهادهای مدنی واسط بین مردم و قدرت و مدافع حقوق آنان و جهت‌دهنده مطالبات آنان است که اخوانی‌ها در این باتجربه و خبره‌اند. با حرکات بی‌بن و پایه گرهی از کار فروبسته‌ی ما گشوده نخواهد شد و کشتی سیاست به ساحل دموکراسی نخواهد رسید.
شرکت اخوان در انتخابات ریاست جمهوری نه به قصد قبضه قدرت و مصادره انقلاب که از روی ضرورت رخ داد. پایداری اخوان بر اصول خود مبنی بر مشارکت همه گروه‌ها در قدرت و امتناع از معرفی کاندیدای ریاست جمهوری در ابتدا و پس از پیروزی قاطع 60 درصدی در انتخابات مجلس به قیمت از دست‎دادن رموز بزرگی مانند محمد حبیب، ابراهیم الزعفرانی و عبدالمنعم ابوالفتوح تمام شد که مخالف این تصمیم جماعت بودند. چه چیز را خواستند مصادره کنند! گر خواهان این پست از ابتدا بودند هم اکنون ابوالفتوح با اکثریت مطلق آراء بدون استعفاء از اخوان پیروز میدان بود.


در همان ماه‌های اول انقلاب بود که احمد منصور پس از مشاهده برخی ناآرامیها در سطح کشور، خطر را احساس نمود و بلافاصله استاد خیرت الشاطر را به حواری "بلا حدود" در الجزیره دعوت که چه گویم، نهیب و هشدار نمود که گر دیر بجنیبد انقلاب از دست خواهد رفت و همان مصیبتی رخ خواهد داد که در سال 1954 پس از امتناع اخوان از قبضه قدرت با استفاده توان بسیار خود و مغتنم نشمردن خلأ و فروپاشی سیاسی مصر رخ داد و باعث تسلط 60 ساله نظامیان بر سرنوشت مصریان شد (مصاحبه مذکور در یوتیوب موجود است). استاد خیرت همان جوابی را داد که از فرهنگ اخوانی بر می‌آید: تصمیم ما بر اساس شورا و فکر جمعی است و هیچگاه خواهان انحصار قدرت و فرصت‌طلبی نبوده‌ایم، نه آن‌زمان و نه الان ما، همه ملت مصر نیستیم و این‌که: "نحن جماعة من المسلمين و لسنا جماعة‌ المسلمين" الی آخره. خوف از شکست انقلاب و بازگشت طاغوت و تسلط مجدد نظامیان بر سرنوشت مردم بود که اخوان را وادار به معرفی کاندیدا نمود.


گرچه ناظران و تحلیلگران به‌حق نگران وضعیت دوم بودند اما باز نهادینگی و توانمندی اخوان در سازماندهی و اجرا بود که به آنها توانایی پا به میدان گذاشتن برای رفع خطر بازگشت طاغوت را داد و از کاندیدایی ناشناخته (که به سخره گرفته شد و کاریکاتورها از او کشیدند) نفر اول ساختند. این یعنی نهضت اتکا به مردم و نهاد و عدم محوریت فرد، البته حمایت برادران سلفی را نباید نادیده گرفت که با حکمت و درک صحیح فقه الاختلاف در شریعت اسلام به یاری اخوان آمدند. شیوخ بزرگوار سلفی مانند سعید عبدالعظیم شیخ کبیر اسکندریه و شیخ ابواسحاق الجوینی و استاد حازم صلاح أبو اسماعيل و غیره درس تاریخی بزرگی در وحدت و مودت اسلامی به همه فعالان اسلامی بخصوص پیروان سلفی‌شان دادند.


کسی نمی‌دانست که چه وضعیتی قرار است پیش آید و چه توطئه‌ای قرار است صورت گیرد. به این‌خاطر تغییر موضع و تصمیم ناگهانی اخوان مبنی بر شرکت در انتخابات به این دلیل که از آینده انقلاب خوف داریم چندان جدی گرفته نمی‌شد، حتی نزد نگارنده این سطور. کسی بر این گمان نبود که بازماندگان نظام حسنی مبارک چگونه برنامه‌ریزی کرده‌اند تا ژنرال شفیق را حمایت نمایند. گمان‌ها بر عمرو موسی می‌رفت که کاندیدای علمانی‌ها بود و از دست‌اندرکاران نظام سابق. گویی وی برای ردگم‌کردن بود. گر نبود حضور لجستیک و نیروی انسانی اخوان در سراسر مصر، کاری از دست ابوالفتوح و حمدین و سعید العوا بر نمی‌آمد و نظامی‌ها کار را یکسره کرده بودند. این همان خطری است که فهمی هویدی مستقل را هم به حمایت از محمد مرسی جهت حفظ انقلاب وادار نمود. تفاوت تحلیل و قضاوت هویدی با مهرداد فرهمند خبرنگار BBC در مصر خواندنی است که با استناد به کامنت چند جوان مصری در فیسبوک نتیجه‌گیری کرده: "یکی‌شان انقلاب را دزدید (اخوان‌المسلمین) و دیگری کمر به قتل انقلاب بست (احمد شفیق)".

 

خاتمه
به‌نظر بنده چنین نیست که با آمدن شخصی از نظام سابق لاجرم و قطعاً انقلاب از دست خواهد رفت و استبداد باز خواهد گشت، اما در عالم، هیچ چیزی، غیرممکن نیست و با پیروزی شفیق این امر محتمل بود، به‌خصوص که اکثر منابع اقتصادی مانند اسکله‌ها، هتل‌ها، صنایع و کارخانجات، و عموم رسانه‌ها و قدرت نظامی جهت سرکوب و ایجاد خفقان در طی این 30 سال در اختیار و انحصار قرار داده‌اند و کماکان دارند. هنوز نه به داره نه به بار، سوزان همسر حسنی ‌مبارک گفته که انتخابات نشان‌ داد که مردم مصر خواهان انقلاب و سرنگونی نظام مبارک نبوده‌اند.


 درست است که با این رقابت چندلایه و تقسیم آرای اسلامگرایان و همچنین سکولارها وضع خطرناک و حساس شد، اما مسلمان می‌گوید: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ». خوب شد که همه گروه‌ها و شخصیت‌های مطرح فرصت بروز وزن خود را پیدا کردند. نمی‌دانم زمانی که شما در حال مطالعه خواندن این مقاله هستید دکتر محمد مرسی رییس‌جمهور مصر شده(که فبها و نعمه) یا ژنرال شفیق. حتی اگر دومی باشد، باز با وجود قدرت‌نمایی و مانور بزرگ اجتماعی اخوان و اتحاد آنان با سلفی‌ها و بروز جایگاه و وزن سیاسی افرادی مانند حمدین و ابوالفتوح با آرای نسبتاً بالا، نیروی اپوزیسیون قوی و گسترده‌ای تشکیل خواهد شد که از میزان جسارت شفیق و یاران نظامی‌اش جهت تعرض به انقلاب مردمی مصر خواهد کاست.